دست خالی نویسنده مالک «زخم کاری» را زنده کرد/چرا فصل۲ ناکام ماند؟
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۲۱۴۲۷۴
به گزارش خبرنگار مهر، سریال «زخم کاری» به کارگردانی محمدحسین مهدویان جمعه ۱۰ آذر بعد از ۱۳ قسمت پایان یافت؛ سریالی که فصل اول آن با اقبال زیاد مخاطبان روبهرو شد و بخش زیادی از این مخاطبان از سریال رضایت هم داشتند یعنی هم آن را می دیدند و هم مطلوبشان بود؛ اتفاقی که در فصل دوم سریال تکرار نشد و اگرچه مخاطب براساس برند اولیه سریال و شخصیت اصلی آن یعنی مالک با بازی جواد عزتی آن را دنبال کرد اما نتوانست به همان میزان رضایت آن ها را هم در بر داشته باشد و بیشتر بر مخاطب ناراضی افزود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کیوان کثیریان منتقد سینما درباره سریال «زخم کاری» و فصل دوم آن که به تازگی پخش آن به پایان رسید نکاتی را به صورت تحلیلی مطرح و به خبرنگار مهر بیان کرد: به نظرم همان طور که مشخص است در فصل اول بازیگران بیشتر و موثرتری حضور داشتند که در فصل دوم اینچنین نبود. نکته دیگر اینکه در قصه هایی که برای سریال ها نوشته میشود معمولاً به فصل دوم فکر نمیشود. در «شهرزاد» هم اینچنین بود و بعدترها در برخی سریال ها با موفقیت فصل اول آن به فصل های بعدی میاندیشند. با این حال درباره این سریال از ابتدا به نظر می رسد قصد ساخت فصل دوم وجود نداشته است.
دست خالی نویسنده از کاراکترهای فصل اول
وی اضافه کرد: به هر صورت کشته شدن تعداد زیادی از کاراکترهای اصلی در فصل یک، دست نویسنده و کارگردان را خالی می کند. این روند تا جایی پیش رفت که مالک هم کشته شد و این یعنی همه چیز تمام شده است، اما دوستان به فکر ادامه ساخت افتادند، از باقی مانده شخصیت هایی که کشته نشده بودند بهره گرفتند و شخصیت های دیگری هم اضافه شدند.در «شهرزاد» هم وقتی بزرگ آقا میمیرد بخشی از پتانسیل قصه از بین می رود. به ویژه که در فصل دوم تمرکز قصه روی پسر مالک یعنی شخصیت میثم و مادرش قرار گرفت که به نظرم جواب نداد
این منتقد سینما تصریح کرد: قصه در فصل دوم نیاز به شخصیت های موثرتری داشت تا کشش لازم برای جذاب ماندن یک سریال ۱۳ قسمتی را داشته باشد. مثلا در «شهرزاد» هم وقتی بزرگ آقا میمیرد بخشی از پتانسیل قصه از بین می رود. به ویژه که در فصل دوم تمرکز قصه روی پسر مالک یعنی شخصیت میثم و مادرش قرار گرفت که به نظرم جواب نداد. شخصیت میثم و بازیگرش پتانسیل لازم را نداشتند؛ هم کاراکتر که پرورش آن دست فیلمنامه نویس است و هم بازیگر، این ظرفیت را نداشتند.
کثیریان درباره اینکه چرا بازیگرانی که در فصل دوم به قصه وارد شدند با مخاطب ارتباط برقرار نکردند، توضیح داد: به نظرم پیچیدگی های لازم برای سریالی که می تواند جنایی تصور شود در قصه و فیلمنامه وجود نداشت، از زنده بودن مالک آن طور که باید استفاده نشد و صرفاً مالک در اتاقی بود و لگو میساخت و گاهی او را میدیدیم. حضور او در روند قصه تاثیری نداشت؛ حتی طلاق او و سمیرا با قصهای که دیدیم ضرورتی نداشت چون سمیرا با طلوعی ازدواج هم نکرد. این انتخاب کارگردان بود که مالک بازگردد اما میتوانست از او بهره بیشتری ببرد و حضور موثری داشته باشد که شاید در فصل سوم این اتفاق بیفتد.
فانتزی زنده ماندن مالک بعد از چاقو خوردن و زیر خاک رفتن
وی با اشاره به قصه شخصیت مالک یادآور شد: نمیدانم در جهان واقع این ماجرا چقدر ممکن است که فردی که پرونده سنگین قضایی دارد، بتواند اینگونه آزاد و مخفی بماند و چقدر منطق بیرونی دارد ولی با این حال فرض داستان این است. اما شکل زنده ماندن مالک هم کمی فانتزی بود با توجه به زمانیکه بیهوش بوده و او را در تابوت می بینیم و به تابوت میخ میزنند و روی او خاک میریزند، اینکه زنده بماند و نجات پیدا کند کمی تخیلی است، اما در نهایت فرض قصه است که او زنده است ولی حداقل باید از زنده بودنش استفاده بهتری در قصه میشد.
کثیریان درباره دیگر شخصیت های این سریال بیان کرد: شخصیت شفاعت با بازی مهران غفوریان یکی از نقاط مثبت سریال بود. مساله اصلی در اینکه اکثر شخصیت ها نتوانستند به قدر کافی جذاب باشند، فیلمنامه سریال بود و اصلاً یکی از نقطه ضعفهای اصلی این فصل فیلمنامه بود. فیلمنامه باید متریال را به لحاظ قصه و شخصیت پردازی داشته باشد مثلاً به الناز ملک همسر شفاعت، پیچیدگیهایی می دهد که می خواهد به هلدینگ و خیریه وارد شود اما بعد رها میشود و در ادامه دیگر نقشی در این مناسبات بازی نمی کند.
این منتقد سینما مطرح کرد: در چند قسمت اخیر سریال دوباره دیدیم کشتارهایی به راه افتاد و مثلاً می بینیم که برای بار دوم دختری که میثم دوستش دارد خودکشی می کند و تکرار یک موقعیت بدون دلیل تازه ای خیلی جذاب نیست. سمیرا هم همان نقش را بازی می کند و خیلی از موقعیت ها بدون جزئیات تازه ای تکرار می شود.
چطور طلوعی میثم را قدم به قدم تعقیب می کند اما پلیس نمی تواند، این درست که در فیلمهای گنگستری مثل «پدرخوانده» پلیس نقشی در معادلات میان گنگسترها ندارد و آنها آزادانه کشت و کشتار میکنند ولی پلیس و نیروهای امنیتی از سریال «زخم کاری» حذف نمی شوند و مالک را هم پیدا می کنندکثیریان درباره منطقِ نبود پلیس برای پیگیری کشتارها بیان کرد: این خودش مساله است وقتی اتفاقی مثل منفجر شدن یک مطب رخ می دهد ولی پلیس نیست و پیگیری قضایی هم نداریم با منطق مرسوم داستان های جنایی سازگار نیست چون در داستان جنایی از مقطعی به بعد، یک طرف ماجرا پلیس است. اینجا اما پلیس فقط به مالک سر میزند و بعد می رود. چطور طلوعی میثم را قدم به قدم تعقیب می کند اما پلیس نمی تواند مجرمان و پرونده را تعقیب کند. این درست که در فیلمهای گنگستری مثل «پدرخوانده» پلیس نقشی در معادلات میان گنگسترها ندارد و آنها آزادانه کشت و کشتار میکنند ولی مساله این است که پلیس و نیروهای امنیتی از سریال «زخم کاری» حذف نمی شوند و مالک را هم پیدا می کنند و با میثم هم در تماس هستند اما جزئیات دیگری نمی بینیم و تاثیری در روند قصه ندارند.
وی درباره این فصل که بابرداشتی از «هملت» نوشته شده است، گفت: من رگه های پررنگ اقتباس نمی بینم و نهایتا یک الگو یا برداشت کلی از «هملت» گرفته شده است. درنهایت شخصیت میثم و طلوعی این قابلیت را ندارند که باور کنیم معادلات قدرت را پیش می برند. درباره شخصیت پردازی طلوعی میشود گفت مثلا صرف اینکه طلوعی صاحب خیریه کودکان است و در عین حال «هیولا تم» است و به راحتی آدم می کشد، پیچیدگی و عمق به شخصیت او نمی دهد. کاراکتر طلوعی درست پرداخته نشده است. سمیرا هم وامدار پرداختش در فصل اول سریال است. زنی که تبدیل به هیولا می شود و می خواهد به راس هرم قدرت برسد که در فصل اول هم این کنش های او را دیدیم اما در این فصل جزئیات دیگری به بازی و شخصیت او اضافه نمی شود.
وی اظهار کرد: خیلی فرق دارد جواد عزتی بازیگر نقش اول سریال باشد یا بازیگری که نقش فرزند او را بازی می کند. بازیگر نقش میثم توان و جذابیت لازم برای ایفای نقش اصلی را نداشت.
کثیریان درباره اینکه خیلی از مسائل مرتبط با قدرت در این سریال در قالب دیالوگ نشان داده میشود، گفت: قدرت و نفوذ پشت پرده شخصیت ها را باید به تصویر کشید تا مخاطب آن را درک کند. باید بی رحمی را در شخصیت ببینید، اینگونه نیست که فقط چنین شخصی را نشان دهید که بگوید سر فلانی را زیر آب کن و بعد فکر کنیم با شخص قدرتمندی روبهرو هستیم. این قدرت باید به باور مخاطب بنشیند. هم بازیگر باید توان کافی داشته باشد و هم کاراکتر درست نوشته شود.
وی در پایان با اشاره به یکی از شخصیت های فصل اول بیان کرد: سیاوش طهمورث با کاراکتر حاج عمو در فصل اول چنین نقشی داشت و قدرت را در او میدیدید. کامبیز دیرباز در این سریال شخصیت منفی پرقدرتی نیست، همانطور که اکثر بازیگران در این فصل به قدر کافی، جذاب نبودند. امیدوارم فصل سوم با بازیگران بهتر و روابط جدید و فیلمنامه قویتر ادامه یابد و جبران مافات شود. محمدحسین مهدویان کارگردان خوبی است، با یک فیلمنامه خوب میتواند بهتر نتیجه بگیرد و موفقیت نسبی فصل اول را تکرار کند.
کد خبر 5956288 عطیه موذنمنبع: مهر
کلیدواژه: مهران غفوریان کیوان کثیریان محمد حسین مهدویان جواد عزتی سریال زخم کاری تئاتر ایران هنرمندان تئاتر کارگردان تئاتر تماشاخانه شهرزاد بنیاد سینمایی فارابی فیلم سینمایی حضور هنر ایران در جهان شانزدهمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر سینمای مستند موسیقی ایرانی تئاتر شهر بازیگر تئاتر فلسطین فیلم کوتاه کثیریان درباره فصل دوم شخصیت میثم منتقد سینما فصل اول زخم کاری شخصیت ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۲۱۴۲۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بزرگداشت «فرانتس کافکا» در جشنواره کارلوی واری
جشنواره بینالملی فیلم «کارلویواری» امسال برنامه مرور آثار «فرانتس کافکا» نویسنده بزرگ اهل چک و تاثیر او بر سینما را برگزار میکند.
به گزارش ایسنا، جشنواره بینالمللی فیلم کارلووی واری امسال قرار است مروری بر آثار «فرانتس کافکا» نویسنده سرشناس و تأثیر او بر سینما را در برنامه ویژهای تحت عنوان «آرزوی سرخپوست بودن: کافکا و سینما» ارائه کند و در آن به تاثیر این نویسنده بانفوذ چک بر فیلمسازانی چون «اورسون ولز»، «مارتین اسکورسیزی»، «عثمان سمبن» و «استیون سودربرگ» بپردازد.
ژوئن امسال صدمین سال درگذشت کافکا است که در آسایشگاهی در شهر کیرلینگ اتریش درگذشت. جشنواره فیلم کارلووی واری به افتخار این نویسنده فیلمهایی چون «کافکا» ساخته سودربرگ، «محاکمه» ساخته ولز، «پس از ساعت اداری» به کارگردانی اسکورسیزی و همچنین «مستاجر» از رومن پولانسکی را به نمایش خواهد گذاشت.
به گزارش ددلاین، پنجاه و هشتمین جشنواره بینالمللی فیلم کارلوی واری از تاریخ ۲۸ ژوئن تا ۶ جولای (۸ تا ۱۶ تیرماه) در کشور جمهوری چک برگزار میشود.
«فرانتس کافکا» یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان قرن ۲۱ روز سوم جولای سال ۱۸۸۳ در یک خانواده یهودی آلمانیزبان در پراگ، پایتخت جمهوری چک، متولد شد. او بزرگترین فرزند از جمع شش فرزند خانواده بود و زبان اولی که فراگرفت، آلمانی بود اما بعدها توانست زبان چکی را نیز بیاموزد. علاقهاش به زبان فرانسه، او را به آموختن این زبان کشاند.
کافکا پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه، به دانشگاه آلمانی «چارلز فردیناند» در پراگ رفت و در ابتدا به تحصیل شیمی پرداخت؛ اما بعد از دو هفته رشتهاش را به حقوق تغییر داد و در سال ۱۹۰۶ موفق به کسب دکترای حقوق شد.
تا هنگام مرگ، آثار و سبک نگارش کافکا توجه کمی را جلب میکرد. وی پیش از مرگ، از دوست نزدیک و مدیر برنامههای ادبیاش، «ماکس برود» خواست تا تمام دستنوشتههایش را از بین ببرد.
«دورا دیامانت» که «کافکا» به او علاقهمند بود، تا حدودی این درخواست را اجرا کرد؛ اما حدود ۲۰ یادداشت و ۳۵ نامهاش را نگه داشت که البته در سال ۱۹۳۳ به دست گشتاپو افتاد. هرچند هنوز تحقیقات برای یافتن دستنوشتههای «کافکا» در حال انجام است.
تمامی آثار منتشرشده کافکا به جز چند نامهای که او در چک به «میلنا جنسکا» نوشت، همگی در آلمان نوشته شدند. کافکا سبک نگارشی منحصر به فردی داشت و البته این مسأله شاید به خاصیت زبان آلمانی برمیگردد که این امکان را به وی میداد تا از جملات بلند استفاده کند؛ جملاتی که برخی مواقع حتی به یک صفحه میرسید.
دو مساله مهم که دائما ذهن «کافکا» را به خود مشغول میکرد و وی را تحت فشار قرار میداد، رابطه نابسامان او با پدرش و مذهب یهودیت وی بود. ارتباط او با پدرش در بسیاری از آثارش تاثیر گذاشته و امروزه هم از مشخصههای بارز این نویسنده برای روانکاوی ذهن وی به کار میرود. یهودی بودن کافکا هم از دیگر عواملی بود که موجب میشد اکثر داستانهای او حول محور موضوع بیگانگی به نگارش درآیند.
منتقدان بسیاری سعی کردهاند تا آثار «کافکا» را در قالبهای فکری و عقیدتی خاصی قرار دهند، از جمله مدرنیسم و رئالیسم جادویی، و برخی تأثیر مارکسیسم را در آثار او مانند «قصر»، «محاکمه» و یا «در تبعیدگاه» آشکار میدانند. برخی دیگر اگزیستانسیالیسم یا آنارشیسم را سبک مورد استفاده «کافکا» میدانند.
شرححالنویسان معتقدند «کافکا» همیشه فصلهای ابتدایی کتابی را که در حال نوشتنش بود، برای دوستان صمیمیاش میخواند. «میلان کوندرا» بر این باور است که نویسندگان زیادی مانند «گابریل گارسیا مارکز» و «کارلوس فوئنتس» شوخطبعی سوررئالیستی کافکا را در آثارشان استفاده کردهاند. «ژان پل سارتر» و «آلبر کامو» دو نویسنده نامداری بودند که بیش از همه تحت تاثیر سبک ادبی خالق «مسخ» قرار داشتند.
«کافکاییسم» (Kafkaesque) اصطلاحی است برای توصیف موقعیتهای سوررئال، مانند آنچه در رمانهای کافکا رخ میدهد و وارد زبان انگلیسی شده است.
با این حال، خوانندگان آثار این نویسنده برای انتخاب یک اثر از او، باید توجه کافی به تاریخ چاپ کتاب داشته باشند؛ چراکه «کافکا» پیش از آنکه بتواند برخی نوشتههایش را برای چاپ آماده کند، درگذشت. بنابراین، رمانهای «قصر»، «محاکمه» و «آمریکا» همگی توسط مدیر کارهایش «مکس برود»، منتشر شدند.
فشارهای اجتماعی و افسردگیهای کافکا موجب شد تا او به بیماریهای متعددی مانند سل، میگرن و بیخوابی مبتلا شود. وضعیت وخیم او این اجازه را به او نمیداد تا بتواند به اندازه کافی غذا بخورد و از آنجایی که آن زمان درمان داخل وریدی هنوز کشف نشده بود، هیچ راهی برای تغذیه او نبود، تا اینکه سرانجام در سوم ژوئن ۱۹۲۴ در آسایشگاهی در منطقه کرلینگ نزدیک وین درگذشت.
پیکر این نویسنده روز یازدهم ژوئن پس از انتقال به پراگ به خاک سپرده شد.
داستانهای زیادی از کافکا به جا ماندهاند که از جمله آنها میتوان به «توصیف جنگ» (۱۹۰۴)، «مقدمات عروسی در ییلاق» (۱۹۰۷)، «تفکر» (۱۹۱۲)، «در تبعیدگاه» (۱۹۱۴)، «رییس آرامگاه» (۱۹۱۷)، «دیوار بزرگ چین» (۱۹۱۷)، «پیامی از سوی امپراتور» (۱۹۱۹) و «محاکمه» (۱۹۲۵). «قصر» (۱۹۲۶) و «آمریکا» (۱۹۲۷) اشاره کرد.
کانال عصر ایران در تلگرام